سوگل هستم !

 

کاش می دانستی...

به خاطر تو...

دلی را به دریا زدم که از آب هم واهمه داشت...

نوشته شده در جمعه 31 مرداد 1393برچسب:,ساعت 13:43 توسط Sogol| |

هــــمیشه یادت باشه ، اگه گـــــدا دیدی
هیچوقت تو دلت نگـــو راست مـــیگه یا دروغ…بـــدم یا ندم…آدم خوبیه یا بدیه
چشماتو ببند و کمکش کن تا وقتی رفتی گدایی پیش خــــــدا
خدام تو دلش این ســـــوالا رو از خودش نپـــــــــرسه
چشماشو ببنده و بهـــت بده…

نوشته شده در چهار شنبه 29 مرداد 1393برچسب:,ساعت 13:31 توسط Sogol| |

 

لیلی زیر درخت انار نشست...

درخت انار گل داد...عاشق شد...

سرخ سرخ...گل ها انار شدند...داغ داغ...

دانه ها عاشق بودند... دانه ها توی انار جا نمی شدند...

دانه ها ترکیدند...انار ترک برداشت...

خون انار روی دست لیلی چکید...

لیلی انار ترک خورده را از شاخه چید...

مجنون به لیلی اش رسید...

خدا گفت:راز رسیدن فقط همین بود...

کافیست انار دلت ترک بخورد...

نوشته شده در چهار شنبه 29 مرداد 1393برچسب:,ساعت 13:20 توسط Sogol| |


Power By: LoxBlog.Com