سوگل هستم !
هــزار بـار آمـدم خطــت بزنم از قلبم خود خودت را یــادت را اسمــت را امــا فقط قلبــم پر شد از خط خطی های عاشقانـه!!! خسته ام...
بابا ایول چه سرعتی داره ها!!!؟؟؟
هر وقت خواستی بدونی کسی دوستت داره تو چشماش زل بزن تا عشق رو تو چشماش ببینیاگه نگات کرد عاشقته . اگه خجالت کشید بدون برات میمیره . اگه سرشو انداخت پایین و یه لحظه رفت تو فکر بدون بدونه تو میمیرهو اگرهم خندید بدون اصلا دوست نداره ..
خنده ام میگیرد… از اینکه… هنوز بهت فکر میکنم… خدایا کمکم کن… خسته شده ام… وقتی مال من نیست… چرا تو فکرمه…!!!
من اگر می خندم . به اجبار عکاس است... . وگرنه: . بی تو : من کجا....خنده کجا....؟؟؟
جواب شیطان به حضرت محمد در سوال او که پرسید چرا از امت من ناراحتی؟؟؟ تولدمه میدونم تولدتوام بوده تولد اوناهم بوده هیچی فقط میخواستم بگم تولدم مبارک بفرمایید شکلات! ممنونم که تولدم شرکت کردی!
بگـــذار آغوشم بـــرای همیشه یخ بـــزند . نمی خواهم کـــسی شـــال گردن اضافی اش را دور گـــردن احســـاسم بیاندازد . . . ! پسر و دختر جوانی سوار بر موتور د ر دل شب میراندند
آنها عاشقانه یکدیگر رادوست داشتند
دختر: یواش تر برو من میترسم
پسر:نه، اینجوری خیلی بهتره
دختر: خواهش میکنم، من خیلی میترسم
پسر: باشه به شرط اینکه کلاه کاسکت منو برداری و روی سر خودت
بذاری آخه نمیتونم راحت برونم. اذیتم میکنه
دختر: خوب باشه . حالا میشه یواش تر بری
پسر: باید بگی که دوستم داری
دختر: دوستت دارم حالا یواش تر برو
.
.
.
.
.
.
.
.
روز بعد واقعه ای در صفحه ی حوادث روزنامه ها به چاپ رسید
برخورد موتور سیکلت با ساختمان حادثه آفرید
در این سانحه که به دلیل بریدن ترمز موتور سیکلت رخ داد، یکی از دو
سر نشین زنده ماند و دیگری در گذشت
پسر جوان که از خالی شدن ترمز آگاهی یافته بود
بدون اینکه زن را مطلع کند کلاه کاسکت خود را بر سر او گذاشت
و خواست برای آخرین بار دوستت دارم را از زبان او بشنود و خودش
!! رفت تا او زنده بماند نوه:در حال ورود به اتاق ناگهان چشمش به مامان بزرگ میوفتد و می گوید:مامانی چت براتون یه ذره زود نیست؟ مامانی: نه...نه نه من دارم با بابا بزرگ خدابیامرزت چت می کنم (اون دنیا) نوه: در حال فکر کردن(داره سرمو شیره می میاله) بذار مچشو بگیرم مامانی ماهیو هر وقت از آب بگیری تازس! مامانی: عین انار سرخ شد خــدا را خیلــی دوســت دارم ... همه چیزم بودی اما نفهمیدی … باقیش تو ادامه ست
وقتی سگ 14 ساله ای به نام ابی مرد ، دختر 4 ساله خانواده اسکرایونر به نام مردیت بسیار غمگین شد، آنقدر که به والدینش اطلاع داد می خواهد برای خدا نامه ای بنویسد. به گزارش دردونه او حرف هایش را به مادرش دیکته کرد تا بنویسد و سپس با هم به اداره پست رفتند تا نامه را ارسال کنند. نامه مردیت به شرح زیر بود: "خدای عزیز، آیا می شود از سگ من مراقبت کنی؟ او دیروز مرد و با تو در بهشت است. من خیلی دلم برایش تنگ شده. خوشحالم با این که مریض بود به من اجازه دادی او را داشته باشم . امیدوارم با او بازی کنی. او دوست دارد با توپ بازی کند و شنا را هم دوست دارد. من عکسی از او فرستاده ام تا بدانی که او سگ من است. من واقعا دلم برایش تنگ شده است." دو هفته بعد در کمال ناباوری به گزارش پرشین وی بسته ای طلایی برای آنها ارسال شده بود که گیرنده آن "مردیت " و فرستنده "یکی از فرشته های مخصوص خدا " ذکر شده بود. داخل این بسته مرموز کتابی با عنوان "وقتی حیوان خانگی می میرد" نوشته فرد روگرز بود و واضح بود در جواب نامه دخترک با عنوان "لطفا از سگ من مراقبت کن" فرستاده شده است. در نامه نوشته شده بود : "مردیت عزیز، ابی به سلامت به بهشت رسید ، چون عکسش را فرستاده بودی ، کمک بسیار خوبی بود و فورا ابی را شناختم. ابی دیگر بیمار نیست ، روح او در اینجا مثل همانی است که در قلب تو است. او ازاینکه سگ تو بوده بسیار خوشحال است. از نامه زیبایت تشکر می کنم و همینطور از مادرت که در نوشتن آن به تو کمک کرد .چه مادر خوبی داری، او را مخصوصا برای تو انتخاب کردم. من همیشه برکاتم را برای تو می فرستم و به خاطر داشته باش که بسیار دوستت دارم. در ضمن پیدا کردن من راحت است هر کجا دوست داشتن بود من هم همان جا هستم. دوستدار تو، خدا" والدین دخترک به نام جوی و گریگ به گزارش پرشین وی بسیار متحیر شده و از اینکه شخصی در اداره پست آنقدر دلسوز است که خواسته فکری برای کودک آنها کند بسیار تحت تاثیر قرار گرفتند. از زمان دریافت آن نامه در سال 2006 مادر مردیت با این "فرشته" ملاقات کرد و ستونی را در مورد او با موضوعات مختلف بدون اینکه هویت او را شناخته کند می نوشت. از آن زمان تاکنون داستان اسکاریونر بسیار در اینترنت مشهور شده است. مردیت که اکنون 10 ساله است از افسردگی ناشی از مرگ حیوانش بهبود پیدا کرده و باز هم محبت زیادی به حیوانات نشان می دهد. بابال شکسته پر کشیدن هنر است دوستی ها کمرنگ... دیـــروز ، همیـــن حوالـــی زلـــزله ای آمــد… حـالا همـه حـالـمــ را می پـرسند !!! بـی خـبـر از اینـ ـکـه ” مــن” بـه ایـن لـرزیـدنـهـا سالهـاسـتــ کـه عـادتـــ کـرده امـــ… بـه لـرزشـهای شـدید شـانه هایـمــــ و تـرکــــهای عمــیــق قــلــبــمـــ… امـّـا هنـوز ” خـــوبــم !!! “ این روزها جای خالی تو را عروسکی بر میکند مانند توست:مرا دوست ندارد احساس ندارد اما هر چه هست:دل شکستن بلد نیست! خدا نیستم که بگویم:گر صدبار توبه شکستی بازآ....! آنکه میرود....به حرمت آنچه باخود میبرد حق بازگشت ندارد! رفتنش مردانه بود...! شاید مرد باشد و بازنگردد! شاید......!!!! چندیست تمرین میکنم من می توانم! می شود! آرام تلقین میکنم. حالم، نه، اصلآ خوب نیست... تا بعد بهتر می شود!! فکری برای ِ این دل ِ تنهای ِ غمگین میکنم. من می پذیرم رفته ای، و بر نمی گردی همین! خود را برای ِ درک این، صد بار تحسین میکنم. کم کم ز یادم می روی، این روزگار و رسم اوست! این جمله را با تلخی اش صد بار تضمین میکنم. از تو چه پنهان به حیوان مورد علاقهتان فکر کنید. 3 کلمه بنویسید که علت انتخاب آن حیوان را توصیف کند، بدون آن که به ویژگیهای فیزیکیاش اشاره کنید. برای مثال، اگر حیوان مورد علاقه شما قورباغه است، یکی از دلایل شما نمیتواند «سبز» باشد. اگر حیوان مورد علاقه شما روباه است، میتوانید به دلایلی مانند «باهوش، سریع، باتدبیر» اشاره کنید برای دیدن جواب های من به ادامه ی مطلب برو....... بعضی وقتا مجبوری تو فضای بغضت بخندی. دلت بگیره ولی دلگیری نکنی. شاکی بشی ولی شکایت نکنی . گریه کنی اما نذاری اشکات پیدا شن... خیلی چیزا رو ببینی ولی ندیدش بگیری خیلی حرفارو بشنوی ولی نشنیده بگیری! خیلی ها دلتو بشکنن و تو فقط سکوت کنی .... باران که می بارد تو می آیی باران گل، باران نیلوفر دیگر احتیــاط لازم نیستــــــ… راست گفته اند عالم از چهار عنصر تشکیل شده: آب، آتش، خاک، هوا… (ادامه مطلب) تو که مرا نابود کردی ،عشقم را در تابوت گذاشتی وخاک کردی ، دلبرکم ، محكم تر از آنم كه برای تنها نبودنم
خدا تو و هر انکه با تو در جنایت علیه کودکان غزه سهیم است را لعنت کند
از صبوری خسته ام...
از فریادهایی كه در گلویم خفه ماند...
از اشك هایی كه قاه قاه خنده شد...
و از حرف هایی كه زنده به گور گشت در گورستان دلم
آسان نیست در پس خنده های مصنوعی گریه های دلت را ،
در بی پناهیت در پشت هزاران دروغ پنهان کنی . . .
این روزها معنی را از زندگی حذف کرده ام ...
برایم فرق نمی کند روزهایم را چگونه قربانی کنم
ﻓﻘﻂ ﺑﺎ تو ﺁﺭﻭﻡ ﻣﻴﺸﻢ..
ﺍﻣﺎ ﻭﻗﺘﻲ ﺗﻮ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﻢ ﻣﻴﻜﻨﻲ
ﻫﻤﻪ ی ﺩﻧﻴﺎ ﻫﻢ ﻧﻤﻴﺘﻮﻧﻪ ﺁﺭﻭﻣﻢ ﻛﻨﻪ ...
دلم برایت تنگ میشود
راه میفتم بدون چتر ...
من بغض میکنم ،
آسمان گریه ...
بـرای تـو کـه نــه
ولـــی
بــرای روزهــای بــا هــم بـودنــمــان تـــنــگ شـــده ..
بـرای تـو کـــه نـه
ولـی
بـــرای :: مــواظـب خــودت بــاش :: گفتن تـــنـــگ شـــده ..
بــرای تــو کــه نــه
و...
به پای جاده رفت
دستانم.....
به دست باد
نگاهم....
در انتظار
دلم هم....
به هوای تو
و من ، برای خود هیچ ندارم!!!
در آخرین نفس
فقط یک چیز بہ او خواھم گفت:
اونطورے نہ...
اینطورے مےرن...!
اول اینکه وقتی به هم میرسند سلام میکنند که سلام اسم خداست و من از این اسم میترسم.
دوم اینکه وقتی همدیگر را میبینند به هم دست میدهند و تا دست هایشان از هم در نیامده گناهانشان آمرزیده میشود.
سوم اینکه وقتی میخواهند غذا بخورند بسم الله میگویند و من نمیتوانم غذا بخورم و گرسنه میمانم.
چهارم اینکه بعد از غذا الحمد الله میگویند.
پنجم اینکه وقتی اسم تو می آید بلند صلوات میفرستند و آنقدر ثواب آن زیاد است که من فرار میکنم.
ششم اینکه وقتی میخواهند کاری کنند انشالا میگویند و من دیگر نمیتوانم در آن کار دخالت کنم.
هفتم آنکه قرآن میخوانند و در خانه ای که قرآن بخوانند ملائکه رفت و آمد میکنند و دیگر جایی برای من نمیماند.
هشتم آنکه مرا زیاد لعنت میکنند و با هر لعنت یک زخم به من میفتد و تا زمانیکه آن شخص را گمراه نکنم آن زخم ها خوب نمیشوند.
آدم هایی هستند که
هزار تا خاطرخواه دارن...
ولى دلشون گیر یه بیمعرفته
بــه همیــن خاطــر اســت کــه ,
همیشــه عزیزتریــن کسانــم را بــه او می سپــارم ...
خــدای مهربــانــم !
مواظــب همــه كسانیكــه ایــن متــن رو میخونــن بــاش ...
*** چــون بــرای مــن خیلــــی عــزیــزن ***
حالا روزی ۱۰۰۰بار میگم فقط یه اشتباه بودی و بس !
در این باره روایت های گوناگونی وجود دارد. اما مجموع این روایت ها و آن چه نزدیک تر به منطق به نظر می رسد، آن چیزی است که شیخ مفید(ره) در کتاب «الارشادات» آورده است. او در بخشی از این کتاب نام ۱۷ نفر از شهدای بنی هاشم در روزعاشورا را ذکر کرده و نوشته است:«آنان پایین پای آن حضرت در یک قبر (گودی بزرگ) دفن شدند و هیچ اثری از قبر آنان نیست و فقط زائران با اشاره به زمین در طرف پای امام ـ علیه السّلام ـ آنان را زیارت میکنند و علی بن الحسین ـ علیهم السّلام ـ (علی اکبر) از جملة آنان است.برخی گفتهاند: محل دفن علی اکبر نسبت به قبر امام حسین ـ علیه السّلام ـ نزدیکترین محل است.»
در بعضی از روایات دیگر از جمله کتاب «کامل الزیارات» جعفر بن محمد قمی هم آمده است: «امام سجاد ـ علیه السّلام ـ (با قدرت امامت و ولایت) به کربلا آمد و بنیاسد را سرگردان یافت، چون که میان سرها و بدنها جدایی افتاده بود و آنها راهی برای شناخت نداشتند، امام زین العابدین ـ علیه السّلام ـ از تصمیم خود برای دفن شهیدان خبر داد، آن گاه به جانب جسم پدر رفت، با وی معانقه کرد و با صدای بلند گریست، سپس به سویی رفت و با کنار زدن مقداری کمی خاک قبری آماده ظاهر شد، به تنهایی پدر را در قبر گذاشت و فرمود: با من کسی هست که مرا کمک کند و بعد از هموار کردن قبر، روی آن نوشت: «هذا قبر الحسین بن علی بن ابی طالب الّذی قتلوه عطشاناً غریباً»؛ این قبر حسین بن علی بن ابی طالب است، آن حسینی که او را با لب تشنه و غریبانه کشتند.
پس از فراغت از دفن پدر به سراغ عمویش عباس ـ علیه السّلام ـ رفت و آن بزرگوار را نیز به تنهایی به خاک سپرد. سپس به بنیاسد دستور داد تا دو حفره آماده کنند، در یکی از آنها بنیهاشم و در دیگری سایر شهیدان را به خاک سپردند، نزدیکترین شهیدان به امام حسین ـ علیه السّلام ـ فرزندش علی اکبر ـ علیه السّلام ـ است؛ امام صادق ـ علیه السّلام ـ در اینباره به عبدالله بن حمّاد بصری فرموده است: امام حسین ـ علیه السّلام ـ را غریبانه کشتند، بر او میگرید کسی که او را زیارت کند غمگین میشود و کسی که نمیتواند او را زیارت کند دلش میسوزد برای کسی که قبر پسرش را در پایین پایش مشاهده کند.
بنابراین به نظر می رسد گوشه های اضافی ضریح مطهر امام حسین(ع) محل دفن پسر بزرگ ایشان یعنی حضرت علی اکبر(ع) باشد و محل دفن نوزاد شش ماهه اباعبدالله الحسین(ع) یعنی علی اصغر(ع) نیز روی سینه پیکر مطهر امام حسین(ع) باشد.
نظر...نظر....نظر
نه اینـکه کسی کاری کرده باشد نه ...
من آنقدر آدم گریز شده ام که کسی کارش به اطراف من هم نمی رسد..
دلم گرفتـه است که آنچه هستم را نمی فهمند ...
و آنچه هستند را میپذیرم ...
و دنیـا هم به رویش نمی آورد این تنـاقض را ...
بی کسی ها پیداست.....
راست گفتی سهراب !
ادم اینجا تنهاست.....!!!!
با تمام تنهایی ام
گاهی ایستاده
در پس همین وجود
در پس همین خنده های سرد
در پس همین گریه های گرم
هی می میرم و زنده می شوم !
سخت است
صبور باشی ...
و در حجم این سکوت
نـفـسـت بنـد نیـایـد ...!
حس خوبیه ...
به خودت میای میبینی ،
به کسی که رهات کرده و بدجور بهت ظلم کرده ..
دیگه نه نیازی داری..
نه احساسی...
ولی اون ...
داره از بی تو بودن میمیره ...
حال، خود را در یک اتاق سفید رنگ تصوّر کنید. دیوارها، سقف و کف اتاق، همه سفیدند. هیچ مبلمان یا شیئی وجود ندارد و نیز هیچ در و پنجره یا راه خروجی هم نیست. 3 کلمه جداگانه برای توصیف احساسی که در چنین اتاقی دارید بنویسید
حال، تصور کنید کنار آبشاری هستید و مرد نابینائی هم با شماست. 3 کلمه برای توصیف آبشار برای آن مرد بنویسید
جواب تست
سه کلمهای که برای توصیف حیوان مورد علاقهتان به کار بردهاید، توصیفگر این هستند که میخواهید چگونه به چشم دیگران بیائید
سه کلمهای که برای توصیف اتاق سفید به کار بردهاید، توصیفگر دیدگاه شما نسبت به مرگ هستند
سه کلمهای که برای توصیف آبشار به کار بردهاید، توصیف گر احساس شما درباره عشق هستند
هنوز دارم به عشقت میسوزم.
دیروز رفته و دلم کجای کار است...نمیدانم دلت هنوز به یاد دل من است
میسوزم و میسازم و گله ای ندارم از این لحظه ها،این تقدیر من است ...
با همین حال و روزم هدر رفت تمام سالها...
میدانم فردا می آید و من مثل امروزم ،مثل امروز که در حسرت دیروز نشسته بودم
مثل دیروز که عاشقت شده بودم ...
عاشق شده بودم و از این روزها بی خبر بودم ...
نمیدانستم تو میروی ، چقدر من خوش خیال بودم...
باران مهر و ماه و آئینه باران شعر و شبنم و شبدر
باران که می بارد تو در راهی از دشت شب تا باغ بیداری
از عطر عشق و آشتی لبریز با ابر و آب و آسمان جاری
غم می گریزد، غصه می سوزد شب می گدازد، سایه می میرد
تا عطرِ آهنگ تو می رقصد تا شعر باران تو می گیرد
از لحظه های تشنه ی بیدار تا روزهای بی تو بارانی
غم می کشد ما را و می بینی دل می کشد ما را تو می دانی
که هر کس مرا می بیند,
می گوید:
چشمهایت شبیه دریاست...
شکستنی ها شکست،
هرطور مایلیـــــد حمــــل کنیــــــد…!!!
آبی که از تو دریغ کردند
آتشی که در خیمه گاهت افتاد
خاکی که شد سجده گاه و طبیب دردها
و هوایی که عمری ست افتاده در دل ها
ترکیب این چهار عنصر می شود کـــــــــــــــربلا
بعد از آن حتی با یک شاخه گل هم بر سر مزار، از عشقم یاد نکردی!
نه آرامم میکنی نه با قلبم مدارا میکنی ، نه میگویی دوستم داری ، نه فکری به حال قلبم میکنی
با اینکه خیلی دوستت دارم اما ، دلم از تو گرفته …
ببین چشمانم را که قطره های اشک بر روی آن نشسته
نه آرامم میکنی نه با قلبم مدارا میکنی ، نه میگویی دوستم داری ، نه فکری به حال قلبم میکنی
اینگونه میشود که در لحظه های دلتنگی ام با غمها سر میکنم نه با صدای مهربان تو، این حسرت است که در دلم نشسته از سوی تو….
هر چه خودم را به بی خیالی میزنم نمیشود ، نمیتوان از تو گذشت، نمیتوان به هوای نبودنت در ساحل بی قراریها نشست ، تنها میشود بی تو ، بی نفس دفتر زندگی را برای همیشه بست!
با اینکه خیلی دلم از تو گرفته ، بغض گلویم را گرفته ، اما نمیدانی ، تو نمیدانی که چه عشقی در دلم نهفته !
آن روزی که آمدی و مرا در آغوش گرفتی ، با تمام وجود مرا در میان گرفتی گذشت ، چه زود رفت آن حس زیبای عاشقانه ، چه زود عشقمان شد ، یک قصه عاشقانه …
چه زود دل کندی از همه چیز ، آنقدر از آن روز گذشته که حتی رنگ چشمهایم را نیز دیگر یادت نیست!
این منم که هنوز هم روز به روز بیشتر به تو دل میبندم ، این تویی که میگویی اینک دارم از احساسات تو میخندم!
آهای بی وفا ، بیا و اشکهایم را ببین ، پس مرامت کجاست، یک ذره احساس داشته باش ،پس آن وجدان قلبت کجاست؟
تو که مرا نابود کردی، عشقم را در تابوت گذاشتی و خاک کردی ، بعد از آن حتی با یک شاخه گل هم بر سر مزار، از عشقم یاد نکردی!
دلم از تو گرفته ، با اینکه دلشکسته هستم ، نمیدانی چه شبهایی را با همین دل شکسته به انتظارت نشستم تا امشب نیز فردا شود ، شاید دلم دوباره با دیدنت خوشحال شود…
نیامدی و حسرت شد آن انتظار ، نیامدی و نیامدی تا دلم شد بیمار…
با اینکه دلم از تو گرفته ، بدان که خیلی دوستت دارم ، من که جز تو کسی را در این دنیا ندارم ، ای بی وفای من ، مرا هم نگاه کن ، تو فقط با من باش، بعد از آن هر چه دلت خواست با قلبم بازی کن!
روزگار عجیبی است؛
همان بهتر که نیستی.....
شکستِ عشقی مُدِ بازار شده...
خیانت مُسکّن همه دردهای عالَم شده!!!
احساس، تنها چیزی است که معنا ندارد و چه آسان خِیراتش می کنند...
دلتنگی کجا بود خدایش بیامُرزد!!
شکستِ عشقی مُدِ بازار شده...
تو دلنگ او و او دلواپس دیگری
همان بهتر که نیستی......
آنچه را كه اسمش را غرور گذاشته ام
برایت به زمین بكوبم
احساس من قیمتی داشت كه تو برای
پرداخت آن فقیر بودی
Power By:
LoxBlog.Com |