سوگل هستم !

 

مارابه جرم عاشقی محکوم کردند
لبخندپاک عشق رامسموم کردند
دنیای مازیبا ترازپروانه هابود
آنها ولی دنیای ماراشوم کردند
روزی نگاه باغ راگردن بریدند
چشمان ما راازطپش محروم کردند
ماسخت تر ازکوه ها بودیم افسوس
باحیله مارا نرم ترازموم کردند
دنیابدان ما همان گلهای صبریم
مارابه جرم عاشقی محکوم کردند
نوشته شده در پنج شنبه 29 فروردين 1391برچسب:,ساعت 20:6 توسط Sogol| |

سلاااااااام شه طورین ؟خوفین؟اصافاتون راحته؟راشتی بایه آپ ژدید اومدم خیری باحاره برین تو ادامه ی مطلف ببینید

راستی از مطالف دیگم گذشتم اما برای این دیگه بنظرید!

 

 


ادامه مطلب
نوشته شده در دو شنبه 28 فروردين 1391برچسب:,ساعت 13:29 توسط Sogol| |

سلام سلام سلام اومدم بایه آپ فوق العاده باحال وجذاب وجالبو.........

دیگه دلتون آب نمیکنم برین توادامه مطلب و بخونید به دردتون می خوره!


ادامه مطلب
نوشته شده در پنج شنبه 24 فروردين 1391برچسب:,ساعت 23:10 توسط Sogol| |

برین تو ادامه مطلب(ممنونم)


ادامه مطلب
نوشته شده در پنج شنبه 24 فروردين 1391برچسب:,ساعت 20:19 توسط Sogol| |

 

تقدیم باعشق
 
این است محتویات به جامانده درذهن دختری عاشق به نام لی لی:
«من عاشقش بودم درحدّمرگ اوبرای ساکت گذاشتن من دررابطه باعشقش ازمن به من دروغ می گفت تالااقل گولی بخورم وگول هم خوردم شبی پس ازآخرین اس ام اسی که به هم دادیم سخن ازدوست قبلی اش شد اوبسیار ناراحت وبه من گفت که دیگرتاآخر خداحافظ.
من حال مساعدی نداشتم یه جورایی افسردگی گرفته بودم تاهوایی شدم وخودم رو....
بماندرفتم توکما پس از یکسال ونیم ازکما بیرون آمدم حافظم رواز دست دادم ولی اوفراموشم نشد .
یادآخرآخرین هدیه اش افتادم یک گردن بند ازگل برگ های رز بود که روی جعبه اش نوشته بود تقدیم باعشق –مجنون-»
نکته:دوستای گلم همیشه بدونید که شبه مجنون هایی شایدشمارو فراموش کنن ولی شما زودلی لی نشین واین بلایا شایدبدترازاین سرتون بیاد،بدونیدانسان یکباردرعمرخودعاشق میشود.
بدونیدمن به این حرف ایمان دارم.
لی لی
نوشته شده در چهار شنبه 23 فروردين 1391برچسب:,ساعت 15:32 توسط Sogol| |

تو تنها ستاره ای هستی که در آسمان زندگی ام درخشیده ای. چشمان تو پر از مهر و زیبایی است. من نام زیبای تو را که قشنگترین واژه است. بر لوح قلبم نوشتم و از اینکه عاشق تو هستم احساس غرور ، سربلندی و سرافرازی میکنم.

تنها آرزوی من تا آخرین نفس ، با تو هم نفس بودن هست و بس.

آنگاه که از ناملایمات زندگی دلم به تنگ می آید ، عطر پاک تو و امید به زندگی با تو یعنی همه خوشبختی.
خوشختی چیزی نیست جز لحظاتی که آنها را دوست داریم. و در کنار تو همه لحظه های من اوج سعادتست.


پرواز در اوج آسمان ، متعلق به بلندپروازترین کبوترهاست. صعود به رفیع ترین نقاط را برای تو آرزو می کنم.


تولد همه چیز زیباست ، ولی روز تولد تو از تولد فصل بهار هم برای من زیباتر است... ازصمیم قلب دوستت دارم.


دوست دارم تو را تنگ در آغوش بگیرم و تمام دلتنگی هایم را با شعرهایم به سرزمین چشمانت هدیه کنم. دوست دارم شبنم های دلواپسی ام را روی گل گونه هایت جاری سازم ، صورتت را از اشکهایم خیس کنم و محکم تر از همیشه بهت بگم : دوستت دارم.


روزتان چون سپیده دمان سحر ، شامتان آرام و قرار دلهایتان ، دلتان چون دریا آکنده از موج و اوج و برقرار بر ساحل عافیت و پیوند همیشه پایدار.


عشق را از تار و پود وجود تو احساس می کنم و از عمق نگاه تو تا انتهای اقیانوس مهر می روم

نوشته شده در چهار شنبه 23 فروردين 1391برچسب:,ساعت 15:28 توسط Sogol| |

 

یک شبی مجنون نمازش را شکست       
بی وضودرکوچه لیلا نشست
گفت:یارب٬از چه خوارم کرده ای؟
«برین ادامه ی مطلب خیلی باحاله»

ادامه مطلب
نوشته شده در چهار شنبه 23 فروردين 1391برچسب:,ساعت 15:23 توسط Sogol| |

 

همیشه فکر می کردم عشق بین پرنده ها وجود نداره ولی اون روزی که یکی از یاکریم های پسرک مرد جفتش نیز مرد
همیشه فکر می کردم عشق بین ګل ها کمه ولی اون روزی که یکی از ګل های ګلدونم پژمرده شد اون یکی هم خشکید
ولی عشق آدما جوری که اګه یکی شون بمیره یاخشک شه اون یکی نمیمیره بلکه میره سراغ دیګری

 

نوشته شده در چهار شنبه 23 فروردين 1391برچسب:,ساعت 15:20 توسط Sogol| |

 

تفکیک جنسیتی در ایران: بعد از اجرای موفقیت آمیز طرح تفکیک جنسیتی در سراسر اماکن خصوصی و عمومی کشور ؛ به بررسی روند رشد و نمو یک کودک(پسر) از مهد کودک تا پیری میپردازیم ، اسم کودک را جواد در نظر میگیریم که همراه با همکلاسی خود به نام رضا در حال برگشت از مهد کودک است ...

1) در مسیر برگشت از مهد کودک : لضا لضا (همان رضا ) من مامانم میخواد لنج (گنج) طلا بیاره ها !

«فقط برای خنده»
ادامه مطلب رو حتما ببینید
راستی این مطلب برای وبلاګ وروجک هستش

ادامه مطلب
نوشته شده در چهار شنبه 23 فروردين 1391برچسب:,ساعت 15:16 توسط Sogol| |

معلمی از دانش آموزانش خواست "فواید گاو بودن" را بنویسند و نوشته ای که در زیر می خوانید تمام و کمال انشای آن دانش آموز است:

با سلام خدمت معلم عزیزم و عرض تشکر از زحمات بی دریغ اولیاء و مربیان مدرسه که در تربیت ما بسیار زحمت میکشند و اگر آنها نبودند معلوم نبود ما الان کجا بودیم.
اکنون قلم به دست میگیرم و انشای خود را آغاز می کنم.
البته واضح و مبرهن است که اگر به اطراف خود بنگریم در می یابیم که گاو بودن فواید زیادی دارد.
من مقداری در این مورد فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که مهمترین فایده ی گاو بودن این است که آدم دیگر آدم نیست. بلکه گاو است.
هرچند که نتیجه گیری باید در آخر انشاء باشد.
بیایید یک لحظه فکر کنیم که ما گاویم. ببینیم چقدر گاو بودن فایده دارد.
مثلا در مورد همین ازدواج که این همه الان دارند راجع به آن برنامه هزار راه رفته و نرفته و برگشته درست می کنند.
هیچ گاو مادری نگران ترشیده شدن گوساله اش نیست.
همچنین ناراحت نیست اگر فردا پسرش زن برد، عروسش پسرش را از چنگش در می آورد.
وقتی گاوی که پدر خانواده است میخواهد دخترش را شوهر دهد، نگران جهیزیه اش نیست.
نگران نیست که بین فامیل و همسایه آبرو دارند. مجبور نیست به خاطر این که پول جهاز دخترش را تهیه نماید برای صاحبش زمین اضافه شخم بزند، یا بدتر از آن پاچه خواری کند.
گوساله های ماده مجبور نیستند که با هزار دوز و کلک دل گوساله های نر را به دست بیاورند تا به خواستگاریشان بیایند، چون آنها آنقدر گاو هستند که به خواستگاری آنها بروند، از طرفی هیچ گوساله ماده ای نمیگوید که فعلا قصد ازدواج ندارد و میخواهد ادامه تحصیل دهد. تازه وقتی هم که عروسی می کنند اینهمه بیا برو، بعله برون، خواستگاری، مهریه، نامزدی، زیر لفظی، حنا بندان، عروسی، پاتختی، روتختی، زیر تختی، ماه عسل، و زبونم لال طلاق و طلاق کشی و... ندارند.

گاوها حیوانات نجیب و سر به زیری هستند.
آنها چشمهای سیاه و درشت و خوشگلی دارند.
شاعر در این باره میگوید :
سیه چشمون چرا تو نگات دیگه اون همه صفا نیست
سیه چشمون بگو نکنه دلت دیگه پیش ما نیست

هیچ گاوی نگران کرایه خانه اش نیست.
نگران نیست نکند از کار اخراجش کنند.
گاوها آنقدر عاقلند که میدانند بهترین سالهای عمرشان را نباید پشت کنکور بگذرانند.
گاوها بخاطر چشم و همچشمی دماغشان را عمل نمی کنند.
شما تا حالا دیده اید گاوی دماغش را چسب بزند؟
شما تا حالا دیده اید گاوی خط چشم بکشد؟
گاوها حیوانات مفیدی هستند و انگل جامعه نیستند.

شما تاکنون یک گاو معتاد دیده اید؟
گاوی دیده اید که سر کوچه بایستد و مزاحم ناموس مردم شود؟
آخر گاوها خودشان خواهر و مادر دارند.
ما از شیر، گوشت، پوست، حتی روده و معده ی گاو استفاده می کنیم.
آقای ... معلم خوب ما گفته که از بعضی جاهای گاو در تهیه همین لوازم آرایش خانم ها که البته زشت است استفاده می شود.
ما حتی از دستشویی بزرگ گاو (پشگل) هم استفاده می کنیم.
تا حالا شما گاو بیکار دیده اید؟
آیا دیده اید گاوی زیرآب گاو دیگری را پیش صاحبش بزند؟
تا حالا دیده اید گاوی غیبت گاو دیگری را بکند؟
آیا تا بحال دیده اید گاوی زنش را کتک بزند ؟
یا گاو ماده ای شوهر خواهرش را به رخ شوهرش بکشد؟
و مثلا بگوید از آقای فلانی یاد بگیر. آخر توهم گاوی؟! فلانی گاو است بین گاوها.
تازه گاوها نیاز به ماشین ندارند تا بابت ماشین 12 میلیون پول بدهند و با هزار پارتی بازی ماشینشان را تحویل بگیرند و آخرش هم وسط جاده یه هویی ماشینشان آتش بگیرد.
هیچ گاوی آنقدر گاو نیست که قلب دیگری را بشکند. البته شاعر باز هم در این مورد شعری فرموده است :
گمون کردی تو دستات یه اسیرم
دیگه قلبم رو از تو پس میگیرم

دیده اید گاو نری به خاطر بدست آوردن ثروت پدر گاو ماده به او بگوید : "عاشقت هستم"؟! سرت سر شیر است و دمت دم پلنگ؟!
دیده اید گاو پدری دخترش را کتک بزند؟!
گاوها در جامعه شان فقر ندارند.
گاوها اختلاف طبقاتی ندارند.
آنها شرمنده زن و بچه شان نمی شوند.
رویشان را با سیلی سرخ نگه نمیدارند.
هیچ گاوی غصه ی گاوهای دیگر را نمی خورد.
هیچ گاوی غمباد نمی گیرد.
هیچ گاوی رشوه نمی گیرد.
هیچ گاوی اختلاس نمی کند.
هیچ گاوی آبروی دیگری را نمی ریزد.
هیچ گاوی خیانت نمی کند.
هیچ گاوی دل گاو دیگر را نمی شکند.
هیچ گاوی دروغ نمی گوید.
هیچ گاوی آنقدر علف نمی خورد که از فرط پرخوری تا صبح خوابش نبرد در حالی که گاو طویله کناریشان از گرسنگی شیر نداشته باشد تا به گوساله اش شیر بدهد.
هیچ گاوی گاو دیگر را نمی کشد.
هیچ گاوی...
اگر بخواهم هنوز هم در مورد فواید گاو بودن بگویم، دیگر زنگ انشاء می خورد و نوبت بقیه نمی شود که انشایشان را بخوانند.
اما
به نظر من مهمترین فایده گاو بودن این است که دیگر آدم نیستید ...
لباس ما از گاو است، غذایمان از گاو، شیر و پنیر و کره و خامه ... همه از گاو
ولی با همه منافع یادشده هیچ گاوی نگفت : من ... بلکه گفت: مـــــــــااااااا

نوشته شده در سه شنبه 22 فروردين 1391برچسب:,ساعت 15:47 توسط Sogol| |

 

قاصدکی
جاری درپاییزم هنوز
ونگاهم پرنده های شب رامی شمارد
عزیزم جاری ام کن

درصبح چشمانت

نوشته شده در سه شنبه 22 فروردين 1391برچسب:,ساعت 15:45 توسط Sogol| |

خری آمد به سوی مادر خویش


بگفت مادر چرا رنجم دهی بیش


برو امشب برایم خواستگاری


اگر تو بچه ات را دوست داری


خر مادر بگفتا ای پسر جان


تو را من دوست دارم بهتر از جان


ز بین این همه خرهای خوشگل


یکی را کن نشان چون نیست مشکل


خرک از شادمانی جفتکی زد


کمی عرعر نمود و پشتکی زد


بگفت مادر به قربان نگاهت


به قربان دو چشمان سیاهت


خر همسایه را عاشق شدم من


به زیبایی نباشد مثل او زن


بگفت مادر برو پالان به تن کن


برو اکنون بزرگان را خبر کن


به آداب و رسومات زمانه


شدند داخل به رسم عاقلانه


دو تا پالان خریدند پای عقدش


یه افسار طلا با پول نقدش


خریداری نمودند یک طویله


همانطوری که رسم است در قبیله


خر عاقد کتاب خود گشایید


وصال عقد ایشان را نمایید


دوشیزه خر خانم آیا رضایی


به عقد ایشان در نمایید


یکی از حاضرین گفتا به خنده


عروس خانم به گل چیدن برفته


برای بار سوم خر بپرسید


که خر خانم سرش یکباره جنبید


خران عرعر کنان شادی نمودند


به یونجه کام خود شیرین نمودند


به امید خوشی و شادمانی


برای این دو خر در زندگانی


امیدوارم که خوشتون اومده باشه
 

نوشته شده در سه شنبه 22 فروردين 1391برچسب:,ساعت 15:42 توسط Sogol| |

 

آرامش خاطر:
که آن را تنهاباصداقت قلبی می توان بدست آورد.
خنده یک نوزاد:
نوزادان به پول اهمیت نمی دهند.آنهاعشق،محبت وزندگی رادر یک لحظه می شناسند.
صدای قطرات باران:
درحالی که روی مبل نشسته ای صدای باران را می شنوی کمتر صدایی است که تااین اندازه آرامش بخش است.
 
 
نوشته شده در شنبه 19 فروردين 1391برچسب:,ساعت 21:24 توسط Sogol| |

 

هنوزم یاد نگرفته ایم سکوت کنیم وقت هایی که باید....!
نیاموخته ایم ذره ذره آب شویم و دریاها باشیم.
نمی دانیم هرچه فریاد دلمان بیشتر،سکوتمان بایدسنگین تر....
این رسمش نیست که این قدر بی قراریم،که این قدر زود ظرف دلمان سرمی رود که این قدر کوچکیم....!
او هم آن بالا دلش می گیرد،از این همه پریشانی وآشفتگی واز این همه "تعلق ".....

نوشته شده در شنبه 19 فروردين 1391برچسب:,ساعت 21:15 توسط Sogol| |

 

شاید شما فکر کنید پشه کش ها پشه هارومی کشن اما اشتبه چون این موادشیمیایی فقط،حس های پشه رااز بین می بردپس نمی توانن جای انسان هارا تشخیص دهند.
ماه درسال 8/3سانتی متر از زمی دور میشه !!!!فک کنید!!!!!؟؟؟؟؟؟
گیر کردن اعصاب بین استخوان ها سبب خواب رفتن دست وپا می شود.
آیا می دو نستید که اگه تارهای عنکبوت به ادازه یه ضخامت دوریک مداد کنارهم بچسبند می توانند یه هواپیمای 20تنی رو روی خودش نگه داره.
چلغوز یه میوه هست کاج مانندکه طعم مغز بادام وفندق را دارد!

نوشته شده در شنبه 19 فروردين 1391برچسب:,ساعت 21:11 توسط Sogol| |

 

ردپایت راگرفتم
تابه شالیزاربرسم
آن جا
هوای چشمانت
پروانه ام کرد

نوشته شده در جمعه 18 فروردين 1391برچسب:,ساعت 18:21 توسط Sogol| |

مادرگفت:

عاشقی،یک شب است

وپشیمانی هزار!

اینک،

 

هزارشب پشیمانم

که چرا

یک شب عاشق نبودم.

 

نوشته شده در جمعه 18 فروردين 1391برچسب:,ساعت 18:17 توسط Sogol| |

همه ی مداد رنگی ها مشغول بودند…به جز مداد سفید…هیچ کسی به او کار نمی داد…همه می گفتند: “تو به هیچ دردی نمی خوری” …یک شب که مداد رنگی ها…توی سیاهی کاغذ گم شده بودند…مداد سفید تا صبح کار کرد…ماه کشید…مهتاب کشید…و آنقدر ستاره کشید که کوچک وکوچک و کوچک تر شد…صبح توی جعبه ی مداد رنگی…جای خالی او…با هیچ رنگی پر نشد

نوشته شده در جمعه 18 فروردين 1391برچسب:,ساعت 18:7 توسط Sogol| |

گفت:حتمامی آیم

منتظرباش

منتظرپای دیوار

جیب هایم پرازآه ای کاش

بازهم بی خداحافظی رفت

مثل هربار

کوچه وخلوت وباد

کاسه اشکم ازدستم افتاد

یک دل پر

زیرباران شرشر

یک نفررد شدوگفت:

بادهابی خداحافظی می روند

ابرهاهمین طور!

(عرفان نظر آهاری)

نوشته شده در جمعه 18 فروردين 1391برچسب:,ساعت 18:3 توسط Sogol| |

چه بسیار اشکهایی که نوید شادی اند و چه فراوان خنده هایی که لبالب از غم و اندوهند

نوشته شده در جمعه 18 فروردين 1391برچسب:,ساعت 17:36 توسط Sogol| |

تو اورجینال به دنیا میای پس نذار کپی از دنیا بری!سعی کن خودت باشی

نوشته شده در جمعه 18 فروردين 1391برچسب:,ساعت 17:36 توسط Sogol| |


Power By: LoxBlog.Com