تنهایی


سوگل هستم !

 

از کوچه پس کوچه های قلبم روی خاک کویر تو پرسه میزنم .
به کجا خواهم رفت لمس دست تو خواب نیست پلها شکسته است.
شبها آسمان هم دیگر لالایی نخواهد گفت.
افسوس گهواره ام خالیست.
تو به یاد چه کسی نشسته ای؟
جاده تاریک است و کوچه بنبست.



نظرات شما عزیزان:

داداشی
ساعت11:15---23 خرداد 1391
کاش ان شبها که ستاره لالای میگفت من می خوابیدم

حال میفهمم چرا مادر جای من را روی بام می انداخت

کاش بازم می توانستم مثل کودکیهایم با ستاره حرفی بزنم از ته دل

که بگویم تو چه می بینی از ان سقف بلند که هر شب م ایی برای یک رو قشنگ تقدیم به تو شعر از خودم
پاسخ:مهشربوووووووووود


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در یک شنبه 21 خرداد 1391برچسب:,ساعت 11:49 توسط Sogol| |


Power By: LoxBlog.Com